• وبلاگ : 
  • يادداشت : جمعه ها ي تكراري
  • نظرات : 5 خصوصي ، 71 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     


    شبها چشمانم ميعادگاه اشک ميشوند و غم همنشين قلبم . دوباره بغضهاي خسته و کهنه اسير گلوي سردم ميشوند . اي کسي که در حکايت شب پنهان شده اي به عظمت آبي دلم نظري کن و ببين که اين دل چه عاشقانه مي تپد فقط در انتظار آمدن تو
    من آپم [گل][بدرود]

    + ali 

    سلام

    ممنونم از حضور گرمتان در وبلاگ عشق مشرقي

    وبلاگ شما بسيار زيبا وجالبه...موفق ياشيد

    با درود به شما دوست عزيز.

    بسيار سپاسگزارم كه به كلبه حقير پا نهاديد .

    وبلاگ و نوشته هاي بسيار زيبايي داريد بهتون تبريك ميگم.

    اميدوارم كه هميشه موفق و سربلند باشيد .

    سلام عزيزم

    خوبي

    مثل هميشه جالب جذاب و گيرا بود

    وبلاگت هر روز قشنگتر ميشه

    پيروز باشي

    كه هر كه در صف باغ است صاحب هنري است
    شكوفه را ز خزان و ز مهرگان خبري است
    بهر رخي كه در اين منظر است زيب و فري است
    در اين صحيفه ز من نيز نقشي و اثري است
    هماره بر سرم از جور آسمان شرري است
    هر آن كه در ره هستي است در ره خطري است
    به دست رهزن گيتي هماره نيشتري است
    ولي ميان ز شب تا سحرگهان اگري است
    كه تا ز پاي نيفتيم، تا كه پا و سري است
    ز خوب و زشت چه منظور، هر كه را نظري است
    صبا صباست، بهر سبزه و گلش گذري است
    كه گل به طرف چمن هر چه هست عشوه گري است
    بفقر خلق چه خندي، تو را كه سيم و زري است
    كه آتشي كه در اين جاست آتش جگري است
    سخن حديث دگر، كار قصه دگري است
    بدان دليل كه مهمان شامي و سحري است
    هنوز آن چه تو را مي نمايد آستري است
    كه كار زندگي لاله كار مختصري است
    كه عمر بي ثمر نيك، عمر بي ثمري است
    به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
    بنفشه مژده نوروز مي دهد ما را
    بجز رخ تو كه زيب و فرش ز خون دل است
    جواب داد كه من نيز صاحب هنرم
    ميان آتشم و هيچ كه نمي سوزم
    علامت خطر است اين قباي خون آلود
    بريخت خون من و نوبت تو نيز رسد
    خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
    از آن،‌زمانه به ما ايستادگي آموخت
    يكي نظر به گل افكند و ديگري بگياه
    نه هر نسيم كه اين جا است بر تو مي گذرد
    ميان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
    تو غرق سيم و زر و من ز خون دل رنگين
    ز آب چشمه و باران نمي شود خاموش
    هنر نماي نبودم بدين هنرمندي
    گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
    تو روي سخت قضا و قدر نديدستي
    از آن، دراز نكردم سخن در اين معني
    خوش آن كه نام نكويي بيادگار گذاشت
    اي خوشا مستانه سر در پاي دلبر داشتن
    نزد شاهين محبت بي پر و بال آمدن
    سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
    اشك را چون لعل پروردن به خوناب جگر
    هر كجا نور است چون پروانه خود را باختن
    آب حيوان يافتن بي رنج در ظلمات دل
    از براي سود،‌در درياي بي پايان علم
    گوشوار حكمت اندر گوش جان آويختن
    در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
    از مس دل ساختن با دست دانش زرّ ناب
    دل تهي از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
    پيش باز عشق آيين كبوتر داشتن
    تن بياد روي جانان اندر آذز داشتن
    ديده را سوداگر ياقوت احمر داشتن
    هر كجا ناراست خود را چون سمندر داشتن
    زان همي نوشيدن و ياد سكندر داشتن
    عقل را مانند غوّاصان، شناور داشتن
    چشم دل را با چراغ جان منوّر داشتن
    عار از ناچيزي سرو و صنوبر داشتن
    علم و جان را كيميا و كيمياگر داشتن

    اي دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من پيش از اينت گر كه در خود داشتم هر كسي را تو نمي انگاشتم درد تاريكيست درد خواستن رفتن و بيهوده خود را كاستن سر نهادن بر سيه دل سينه ها سينه آلودن به چرك كينه ها در نوازش نيش ماران يافتن زهر در لبخند ياران يافتن زر نهادن در كف طرار ها گم شدن در پهنه ي بازارها...

    سلام گلم خوبي؟ خيلي شعر قشنگي بود...من هم آپ هستم خوشحال ميشم پيشم بياي...

    راستي من درخواست تبادل لينك دارم مي تونم اين كارو بكنم؟؟

    چه غريبونه گذشتم جمعه هاي سوت وكور

    هنوز اما نرسيدي اي تجلي ظهور

    سلام اگه بگم وب محشري داري فكر نكني چاپلوسي ميكنم

    خوشحال ميشم كه دفتر آبي رو در لينگتون ببينم البته اگه خوشحالي من باعث ناراحتي شما نشه

    سلام

    بعد از تو در شبان تيره و تار من

    ديگر چگونه ماه

    آوازهاي طرح جاري نورش را

    تكرار مي كند

    بعد از تو من چگونه

    اين آتش نهفته به جان را

    خاموش ميكنم ؟

    يالطيف

    . چه روزها که يک به يک غروب شد نيامدي

    چه اشک ها که در گلو رسوب شد نيامدي

    خليل آتشين سخن،تبر به دوش بت شکن

    خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي

    براي ما که خسته ايم و دل شکسته ايم نه

    براي عده اي ولي، چه خوب شد نيامدي

    تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام

    دوباره صبح، ظهر، نه ،غروب شد نيامدي

    سلام همراز

    نمي دونم چرا خيلي وقت بود با همراز همراز نشده بودم

    خيلي ممنون كه اون ورا اومدي

    اميدوارم خوش و خرم و شاد و سرحالو پرنور باشي

    خداحافظ

    نمايش تصوير در وضيعت عاديدوست وبلاگي سلام

    مطالب وبلاگتو خوندم هم لذت بردم و هم تبريك ميگم به اين حال و اين پشتكارت

    اميد وارم اين پيغام شروع يك رفاقت دايم باشه
    خوشا يادي‌ كه‌ مي‌آيد دوباره‌
    خوشا آن‌ شب‌ كه‌ مه‌ شد پاره‌ پاره‌
    كنار تكّه‌هاي‌ سرخ‌ خورشيد
    دل‌ من‌ ماند و يك‌ دنيا ستاره‌

    ا

    ما هم بروز شديم !به كلبه خرابه ما هم يه سري بزن و مارو از نظرات دلگرم كننده ات بهره مند كن و اگه قابل دونستي تبادل لينك كنيم

    به اميد ديدار

    عطش


    کاش هيچکس تنها نبود. کاش ديدنت رويا نبود. گفته بودي مي مانم ولي رفتي و گفتي که اينجا ... جا نبود! من دعا کردم براي بازگشت ... دستهاي تو بالا نبود! يک نفر آمد صدايم کرد و رفت.... با صدايش آشنا کرد و رفت..... پيشت پرچين شقايق که رسيد. ناگهان تنها رهايم کرد و رفت

    مطلب زيبائي بود موفق باشي دوست من

    سلام .. خب منم اومدم ..

    ولي چي رسمه چي نبود ...

    ميشه ..............

    چيستم من؟ زاده يک شام لذت بار

    ناشناسي پيش مي راند در اين راهم

    روزگاري پيکري بر پيکري پيچيد

    من به دنيا آمدم بي آنکه خود خواهم . به من هم سر بزن.

     <      1   2   3   4   5      >