اى چشمها بگریید 

اى امید دل من با دل شیدا چه کنم
با غم هجر تو اى یوسف زهرا چه کنم
بین ما و تو جدایى عملى بود محال
حال با درد جدایى تو مولا چه کنم
تن تو غرقه به خون و سر تو بر سر نى
با تن غرقه به خونت من تنها چه کنم
بى کفن پیکر صد پاره تو روى زمین
سایه اى گر نکنم بهر تو پیدا چه کنم
گر زنان را کنم آرام من سوخته دل
با یتیمان تو و کینه اعدا چه کنم
دست من بسته اى و امر به صبرم کردى
تو بگو با غم بى دستى سقا چه کنم
داغ قاسم ،غم اکبر بخدا کشت مرا
با دل زار رباب و دل لیلا چه کنم
یاد محسن کنم از یاد على اصغر تو
نکنم ناله از این غم عظما چه کنم
بر سره نیزه چو دیدم سر خونین تو را
دیده گر وا نکنم محو تماشا چه کنم
من ژولیده چه گویم که به هنگام سفر
گفت زینب به برادر من شیدا چه کنم

امشب شقایقها به خاک و خون تپیدند
از جان بریدند و به ملک جان رسیدند
امشب خدا جویان هواى عرش کردند
با خون مسیر راه خود را فراموش کردند
امشب عزیز فاطمه با جسم عریان
افتاده پاره پاره بر خاک بیابان
امشب زمین کربلا دریاى خون ا ست
آب فرات از خون اصغر لاله گون ا ست
امشب رباب از دیده ترک خواب کرده
از بهر اصغر دیده را پر آب کرده
امشب دل زینب به سینه مى خروشد
خون جگر بر اشک چشمش مى فروشد
امشب کشد از خیمه ها آتش زبانه
دشمن زند اهل حرم را تازیانه
امشب گلان باغ زهرا زرد گشتند
از خیمه ها دور و بیا با نگرد گشتند
امشب سکینه مى خورد از شمر سیلى گردد
چو زهرا صورتش از کینه نیلى
امشب سه ساله دخترى گیرد بهانه
از عمه مى خواهد ز بابا یش نشانه
امشب به قتل مادرى پهلو شکسته
به بالین بى سر پیکرى تنها نشسته
................................................................................
التماس دعا

اولین پستم رو تقدیم مى کنم به قشنگترین فصل زندگیم هر چند که در کنارم نیست ولی من همیشه وجودش رو در کنارم احساس مىکنم
برای پاکترین غریب کشته عشق به یاد تمام خوبیهایش

به چه مانند کنم موى پریشان تو را ؟
به دل تیره شب ؟
به یکى هاله دود ؟
با به یک ابر سیاه
که پریشان شده و ریخته بر چهره ماه ؟
نه نوازشگر جان ؟
یا به لطفى که نهد گرم نوازى در سیم ؟
یا بدان شعله شمعى که بلرزد ز نسیم ؟
به چه مانند کنم حالت چشمان تو را ؟
به یکى نغمه جادویى از پنچه ماه ؟
به یکى اختر درخشنده به دامان سپهر ؟
یا به الماس سیاهى که بشویندش در جام شراب ؟
به غزلهاى نوازشگر حافظ در شب ؟
یا به سرمستى طغیانگر دوران شباب ؟
به چه مانند کنم سرخى لبهاى تو را ؟
به یکى لاله شاداب که بنشسته به کوه ؟
به شرابى که نما یان بود از جام بلور ؟
به صفاى گل سرخى که بخندد در باغ ؟
به شقایق که بود جلوه گر بزم چمن ؟
یا به یا قوت درخشانى در نور چراغ ؟
مرمر صاف تنت را به چه مانند کنم ؟
به بلورى درخشان ؟
یا به پا کى و دل انگیزى برف ؟
به یکى ابر سپید ؟
یا به یک مخمل خوشرنگ نوازشگر گرم ؟
به یکى چشمه نور ؟
یا به سیماى گل انداخته از دوست شرم ؟
به پرندى که کند جلوه گرى در مهتاب ؟
به گل یاس که پاشیده به آن پرتو ماه ؟
یا به قویى که رود نرم و سبک در دل آب ؟
به چه مانند کنم؟
من ندانم
به نگاهى تو بگو
به چه مانند کنم.......؟