نمى
خواهم چیزى بنویسم .اما هر روز که مىگذرد ،دلتنگىهایم چون میهمان نا خوانده
اىحریم احساسم را لکه دار مىکنند.و من از روى جبر و نه اختیار ، بغض هاى نیمه فرو
خورده ام را بر روى بر گ هاى دفتر منعکس مىکنم. با این که به قول سهراب ، دیروز
زندگىرا جور دیگر دیده بودم و براى فرداهاىنیامده ، سایه روشن هاىآ بى کشیده بودم
و نقطه سر خطهاى بى پایان را با فاصله هاى کم کنار هم گذاشته بودم که مبادا
حضور کلمات شکسته و تنها یى را احساس کنند و غربت را ضمیمه ورق هاى مچاله شده
دفتر . اما این بار هم نشد که سکوت کنم و نگویم چگونه در لحظه لحظه هاى تنهایى مى
شکنم وقتى مىدانم هر چقدر هم که بخواهم دیگر نمىتوانم دیوار هاى قفس را
بردارم و از دریچه دنیا پرواز را آغاز کنم. || لوگوی وبلاگ من ||
درباره عشق زمینى دیدگاهى متفاوت وجود دارد و تا دنیا بوده همین جور بوده . برخى اولین طلیعه عشق را آخرین تابش عقل مىدانند و گروهى دیگر به پیروىاز یک ترانه فرانسوى بر این باورند که این عشق است که سبب گردش دنیا می شود. ناپلئون بناپارت مىگفت : تنها راه پیروز شدن بر عشق گریختن از آن است و ویلیام شکسپیر شاعر و نمایشنامه نویس نامدار انگلیس در کتاب رومئو و ژولیت به زیبایی مى سراید: رومئوى مرا به من بدهید و هنگامىکه او زندگى را بدرود مىگوید جسم او را به ستارگان کوچک تقسیم کنید .او سیماى آسمان را دلپذیر خواهد ساخت و همه جهانیان شب را دوست خواهند داشت! به هر حال عشق مثل تصادف است هیچ گاه خبر نمىکند . البته جریمه اش را هم باید پرداخت ! فهرست اسامىعشاق نامدار جهان را که نامشان در تاریخ ثبت شده است از دفترم برایتان مى نویسم .اگر دقت کنید مى بینید که تمامىاین عاشقان در گذشته مىزیسته اند. راستىچرا در روزگاران جدید نامىبراین نام ها افزوده نشده؟ آیا پدیده اى به نام عشق دیگر از آن شور و حال دیرین خود افتاده و به اصطلاح املى شده است؟ اگر چنین است پس چرا این واژه سه حرفى به رغم گذشت این همه سال هنوز هم ورد زبان بسیارى از مردم جهان است؟ اگر چنین نیست شما هم یواشکى نام خود را به این فهرست تاریخى اضافه کنید. شاید این عشق سرانجام به ازدواج بینجامد و شاید هم سال ها بعد از این انتخاب خنده تان بگیرد