کاش می شد قلب ها آباد بود!
کینه و غم ها به دست باد بود!
کاش می شد دل فراموشی نداشت!
نم نم باران هم آغوشی نداشت!
کاش می شد کاش های زندگی!
گم شوند پشت نقاب بندگی!
کاش می شد کاش ها مهمان شوند!
در میان غصه ها پنهان شوند!
کاش می شد آسمان غمگین نبود!
رد پای قهر و کینه رنگین نبود!
کاش می شد روی خط زندگی!
با تو باشم تا نهایت سادگی!
بهترین قصه دنیا ،قصه دو تا پرندست
هر کی که عاشقتره ،قلبش برندست
تو قفس اسیرن اما،با دو بال،عشق و رویا
میرسن به هم هزار بارچشم به راه صبح فردا
میکشن عکس دو تا قلب رو تن،سرد،یه میله
آرزو دارن که تا صبح دلاشون از غم نمیره
کاش می شد که آرزو شون،جون واقعی بگیره
ولی افسوس که دلاشون،توی این قفس میمیره
من به عشقت امشب اما،دل یک قفس شکستم
با دو خط شعر و ترانه،دل و از قفس گسستم
میدونم که واقعیت،از یک رویا جون می گیره
میدونم که آرزومون،رنگ واقعی می گیره
باز جمعه اى بدون تو
ماهتاب من
آفتاب پشت ابرو
سایه بان من
این خیال تنگ
از خیال تو چه خا لىا ست و بى خیال
دکه هاى رو به رشد بى صداقتى
این صف طویل نا نوایى میان کوچه نیست
این که جان به باج و بد خریدن ایستا ده اند
سقف خا نه ها سجود را ز یاد برده اند
مثل این به سقف ما نده ها
آسمان فقط بهانه مىکند
ا شک و ژاله نیست
خانه هاى رو به آسمان
خراش هاى سر زده به بى کران
و اى .........
پس کجاست آدمى ؟
کنج مردگىنشسته است
تا بسازد از خرابه هاىروح و جان خویش زندگى
مرغ عشق من
او که بى اجازه ات به سفره دلش نمىنشست
اینک عاشقانه بهر دیگرى ترانه مىکند
باز هم نیا.......!
ولىبدان
من نه سقف مى شوم نه مرغ عشق
من به آسمان گلایه مىکنم تو را
من به کشور دلم نشانه مىکنم غم تو را
مىنشینم اینک این کنار
تا که بغض آسمان دو باره وا شود
تا که مسجد دل قبیله وا شود
منبر صفا شود
من نشد که آینه شوم
من زلال آب نیستم
لیکن عاشقم
گر چه هر سه شنبه نعبد و نستعین عشق را
وفا نکرده ام
زودتر بیا
گر چه من همیشه ندبه نیستم