
دیشب دلم گرفته بود.
دلم هواى کاغذ و قلم و نوشته هایم را کرد.
آن وقت یاد نوشته ات کردم.
آرى درست نوشته بودى ، من هم با کو چکترین فراغتى دل به صبورى هاى کاغذ مى سپارم
من با تمام وجودم از تو مىنویسم یا شاید هم به خاطر تو مىنویسم.
به خاطر صدایت، لبخند هایت، مهر بانى ات.
من مى نویسم در دل یک کاغذ سپید.
از تو، از چشم هاى دوست دا شتنىات.
اما از تو نوشتن سخت ا ست ولى من چهره مهربانت را به یاد مىآورم وآن وقت مىنویسم.
مهر بانم با تو که هستم بها نه اى براى نوشتن نمىخواهم
با تو که هستم گویى به عرش مى رسم.
زیبا ترینم این بار هم از تو می گویم ، من با صداىتو انس گرفته ام
با یادت زندگىمىکنم و شاید براى تو ..........!
نمىدانم تو هم امشب احساس مرا دارى یا نه ؟!
به را ستى اگر شب وجود ندا شت یاد تو را کجا باید مى بردم!
مهربانم این کلبه اى را که تو در آن نفس مىکشى را دوست دارم
بهترینم من آن پاهایى را که تو را همراهى مى کند را دوست دارم
عزیزترینم اینها بهانه اى ا ست تا بگویم من تو را دوست دارم