تو کتابا مي خونيد ، که يه سوار باشکوهمياد از مرزاي دورتن کبود بي عبورتو کتابا مي خونيد، که يه شبي ماه بلندمياد از اونور قله هاي آفتابي نوريه نفر که آشناس ، با تن سبزه و درختيه نفر که جاريه ، تو ذهن آيينه و آبيه نفر که روح بيداردل من و شماسيه نفر که آينِه مي پاشه روي باور ِ خواب...
عيدت مبارك نازنينم