سلام........
مداد رنگي ات را بردار و براي پنجره ابري من، دستهايي بکش افتابي ؛ در سرزميني که باران را سرابي
مي پندارند تو قطراتي نقاشي کن ، همانند مرواريد ؛ مدادت را بر دار و براي نگاهي خاموش و منتظر، اسمان را در پناه عشق نقاشي کن . مدادت را بردار ، تکه اي از سينه ي سوخته ام را به يادگار در صفحه ي اول مصلوب خاطرات کن .تا ابد دوستت دارم و به تو محتاجم و همين لحظه اين قدر اشک براي ريختن دارم که موهايت تر شود خودم را از تو دور کرده ام با اين وجود توجه وعشق تو هنوز در دلم بر پاست تو سر پناه و مامن من هستي . من از ديوارها مي گذرم و پرواز ميکنم تا در پناه تو باشم .