• وبلاگ : 
  • يادداشت : جمعه ها ي تكراري
  • نظرات : 5 خصوصي ، 71 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    دير گاهي است در اين تنهايي
    رنگ خاموشي در طرح لب است.
    بانگي از دور مرا مي خواند،
    ليك پاهايم در قير شب است.
    ***
    رخنه اي نيست در اين تاريكي:
    در و ديوار بهم پيوسته.
    سايه اي لغزد اگر روي زمين
    نقش وهمي است ز بندي رسته.
    ***
    نفس آدم ها
    سر بسر افسرده است.
    روزگاري است در اين گوشه پژمرده هوا
    هر نشاطي مرده است.
    ***
    دست جادويي شب
    در به روي من و غم مي بندد.
    مي كنم هر چه تلاش،
    او به من مي خندد.
    ***
    نقش هايي كه كشيدم در روز،
    شب ز راه آمد و با دود اندود.
    طرح هايي كه فكندم در شب،
    روز پيدا شد و با پنبه زدود.
    ***
    دير گاهي است كه چون من همه را
    رنگ خاموشي در طرح لب است.
    جنبشي نيست در اين خاموشي:
    دست ها، پاها در قير شب است.