اي دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من پيش از اينت گر كه در خود داشتم هر كسي را تو نمي انگاشتم درد تاريكيست درد خواستن رفتن و بيهوده خود را كاستن سر نهادن بر سيه دل سينه ها سينه آلودن به چرك كينه ها در نوازش نيش ماران يافتن زهر در لبخند ياران يافتن زر نهادن در كف طرار ها گم شدن در پهنه ي بازارها...
سلام گلم خوبي؟ خيلي شعر قشنگي بود...من هم آپ هستم خوشحال ميشم پيشم بياي...
راستي من درخواست تبادل لينك دارم مي تونم اين كارو بكنم؟؟