خوش خوش خرامان مي روي، اي خوشتر از جان تا کجا شمعي و پنهان مي روي، پروانه جويان تا کجا ز انصاف خو واکرده اي، ظلم آشکارا کرده اي خونريز دل ها کرده اي، خون کرده پنهان تا کجا غبغب چو طوق آويخته، فرمان زمشک انگيخته صد شحنه را خون ريخته، با طوق و فرما تا کجا بر دل چو آتش مي روي، تيز آمدي کش مي روي در جوي جان خوش مي روي، اي آب حيوان تا کجا