• وبلاگ : 
  • يادداشت : كودكي ام.........
  • نظرات : 4 خصوصي ، 38 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    + 00000000000000000000 
    سلام خوب بود خوشم اومد

    سلام!

    خيلي خيلي ممنون كه اومدي.راستش وبلاگت زياد به گروه خوني من نمي‏خوره ولي خب... موفق باشي

    راز اول:ذهن خود را براي پذيرش هر چيزي آماده سازيد اما وابسته نشويد. راز دوم:تا زماني که نغمه دل خويش را شکوفا نساخته ايد آرام نشينيد. راز سوم:نميتوانيد آنچه خود نداريد به ديگران ببخشيد. راز چهارم:سکوت سرشار از ناگفته هاست. راز پنجم:گذشته خود را رها کنيد. راز ششم:نميتوانيد مشکل خود را با همان ذهني حل کنيد که آن را آفريده است. راز هفتم:هيچ گونه خشم و رنجشي قابل توجيه نيست. راز هشتم:با خود به گونه اي رفتار کنيد گويي هماني هستيد که آرزويش را داريد. راز نهم:الوهيت درون خود را گرامي بداريد. راز دهم:پرهيز ا...مج.ز افکاري که شما را ضعيف ميکنند نشانه فرزانگي ...كجايي....
    سلام رفيق... مي دوني رفيق... داره 1 ماه ميشه... حواست هست... منتظريم... ياحق. كوير

    سلام دوست عزيزم.... وب خيلي زيبايي داريد من لينك شما رو اضافه كردم

    خوشحال ميشم به منم سربزنيد

    سلام دوست عزيز .
    از اينکه به ياد من هستي و به وبلاگم سر مي زني خيلي خيلي ممنونم .
    اين بار هم وبلاگ گلنار به روز شد .
    با کلي مطلب قشنگ و عشقولانه .
    اميد وارم به زودي به وبلاگم سر بزني .
    راستي نظر يادت نره .
    منتظرم .
    شاد باشي و عاشق .
    يا حق .

    با شروع قصه ها
    زير اين چرخ كبود
    توي اون تنگ غروب
    يكي بود هيچكي نبود
    يكي بود ديده نشد
    مثل خواب يك صدا
    ميون قصه كه بود
    از من و از تو جدا


    باشروع قصه ها
    تو جووني........... پير ميشي
    بجاي فرصتامون
    واسه فردا.......... دير ميشي
    بشنويم قصه هارو
    زودتر از غصه شدن
    واسه دير شدن بسه
    خودتو به .................خواب نزن
    وقتي كه وقتاي ما
    واسه داشتن نباشه
    رفتن و رفتنمون
    نرسيدن باهاشه
    بايد آب بشيم و بعد
    برسيم به.................. تشنگي
    آخرين فرصت ما
    همينه تو زندگي
    تو كجايي .................خود من
    كمكم كن بمونم
    قصه موندنمو
    تا كه هستم بخونم

    اما خميني(ره):

    اگر ايمان به خدا و عمل براي خدا در فعاليت هاي سياسي و اقتصادي و ساير شئون زندگي بشر وارد شود، پيچيده ترين مشکلات امروزي جهان به آساني حل مي شود.

    سلام رفيق... باز كه غيبت داري... بيا حضورتو بزن لااقل تا كمتر نگران بشيم... موفق باشي رفيق... يا حق. كوير
    تا بگرداني ز من روي. سوي خلق ....... باز گردانم ز رويت .روي خلق

    بد کنم . بد.. با تو . خُلق و خوي خَلق ...... نادمت سازم ز گفتگوي خلق

    نا اميد از يار و اغيارت کنم

    گر هزارت سر بُوَد در تن ... هّلا ....... کوبم آن يکجا.. بسنگ ابتلا

    ماندت چون زان همه .يکسر بجا ..... همچو منصور آنسرت را زير پا

    آرم و تن بر سر دارت کنم

    تا زنم آتش ترا بر جسم و جان ...سوزم از نار جلالت خانمان

    سازمت .جاري انا الحق بر زبان ........ سنگ باران بر سر دار آنزمان

    همچو آن حلاج اسرارت کنم

    گر براه عشق پا افشرده اي ؟..... ور به سِّر صوفيان پي برده اي

    سر همانجا نِه .که باده خورده اي........ آنچنان يعني که از خود مرده اي

    تا بهر دل زنده سردارت کنم

    گر کني از بهر دنيا طاعتي ؟...... خود نماند بر تو غير از رحمتي

    زانکه تو ..مرزوق بعد از قسمتي ...... ور ز طاعتها مُريد جنّتي /؟

    سر نگون بر عکس در نارت کنم

    در تذکر خواهي ار. اشراق من ؟......... عاشق نوري تو ... ني مشتاق من

    خارجي از زُمره عشاق من ...... در حقيقت گر شوي اوراق من ؟......

    مصدر انوار و اطوارت کنم

    همه ي بهشت ها فداي تو

    تا کي مي توانم تو را بسرايم؟تا وقتي که آخرين ستاره را بشمارم؟يا وقتي همه ي درختان به پرواز در آيند؟

    تا کي مي توانم تو را دوست داشته باشم؟تا وقتي که بهشت ادامه دارد؟يا وقتي همه ي کبوترها به هواي تو بال مي زنند؟

    تا کي مي توانم در آغوش مهربان تو بگريم؟تا وقتي که نهالي ترد و شکننده ام؟يا وقتي سنگين ترين برفها روي سرم نشسته است؟

    در پيچ و خم گيسوانت ردپاي کودکي من پيداست.دستهاي تو هنوز بيوي لالايي مي دهد،بوي پونه،بوي خوب شکفتن،بوي گريه هاي گاه و بي گاه من.

    براي سرودن تو بايد واژه هاي تازه اي به دنيا آيند.واژه هايي که هيچ کس نشنيده است واژه هايي که هيچ شاعري در دفترش ننوشته است.

    اي با شکوه ترين فرشته عالم!اي همه ي بهشت ها فداي تو!اي مه ي سرنوشتها در خطوط پيشاني ات پنهان!اي شميم رويا در روستاي کودکي!تمام سلام هاي جهان براي ستايش تو کم است.
    درود همه ي رودها بر تو

    آرام تر از خواب درختان


    ارزومند ارزوهات جوونک

    به نام خالق آيينه و گل
    خداوند شقايق ياس و سنبل
    به نام او که خود عاشقترين است
    ميان مهرورزان بهترين است
    به نام او که اغاز اقاقي است
    و نامش تا هميشه سبز و باقي است
    به نام خالق فرهادو شيرين
    به نام قلب پاک ويس و رامين
    به نام ليلي و مجنون عاشق
    به نام عطر سر شار شقايق
    به نام نامي عشق و ترانه
    به نام هر چه حرف عاشقا نه
    به نام تو به نام حضرت دل
    چراغان گشته با تو ساحت دل
    بگو با من که آغازت کجا بود
    شروع و سمت پروازت کجا بود
    تو از سمت عبور شاپرکها
    تو از خواب لطيف قاصدکها

    تو از يک لحظه ي ناب و صميمي
    تو از يک قصه ي خوب و قديمي
    تو از آغوش گرم يک شقايق
    تو از مهماني يک صبح صادق
    تو از تصوير يک رويا رسيدي
    تو مثل يک غزل زيبا رسيدي
    تو يعني خلوتي دور از هياهو
    تو يعني يک غزل از عطر گيسو
    تو يعني يک دريچه رو به مهتاب
    تو يعني يک شب رويايي و ناب
    تو يعني ساحل آبي دريا
    تو يعني که سحر آغاز فردا
    تو وقتي مي رسي عين زلالي
    تو ان ممکن ترين سمت محالي
    تو وقتي ميرسي يعني که اغاز
    شروع قصه ي زيباي پرواز
    تو مثل عشق در من ر يشه داري
    تو با من الفتي ديرينه داري
    توئي آن اتفاق تازه ي من
    همان سر شار بي اندازه ي من
    تو روياي گل ارکيده هستي
    تمناي دلي تبديده هستي
    تو آغاز تمام فصلهايي
    قشنگ ساده ي بي ادعايي
    زلالي مثل آغاز قناري
    شبيه لحظه هاي عشق جاري

    نگاهت ابتداي آسمانهاست
    سر آغاز تمام کهکشانهاست
    صدايت مخمل سبز بهار است
    بهار هم با صدايت ماندگار است
    تو را اي ناگهان هر ترانه
    تو را اي اتفاق شاعرا نه
    تو را اي آن زلال خوب احساس
    تو را اي ابتداي هر گل ياس
    تو را ميخواهم اي شرجي ترينم
    تو را اي تا ابد شرقي ترينم
    تو را اي آن محال ناگزيرم
    تو را اي التهاب دلپذيرم
    تو را که مثل گل بي انتهايي
    تماشايي ترين فصل خدايي

    تو را ميخواهم و يک جرعه روياي
    کنار سفره اي از جنس دريا

    بهترين باش

    بهترين دوست اگه نيستي لااقل بد ترين باش
    غمخوارم اگه نيستي لااقل بزرگترين غمم باش
    هر چه هستي بهترين باش چون بهتر ينها در خاطر ميمانند

    من آپم منتظر تونم

    ترا نوشتم از بلور .. ترا سرودم از نفس ... نخواندمت غزل شکن .. ميون آوار قفس ..

    نوشتمت ..نوشتمت به خط درد ..ميون سطر خواب و نور ........رساندمت ..رساندمت .. به شهر بغض ..ميون گريه هاي دور ..... کشيدمت .. کشيدمت ... نفس ..نفس ...............................................به يک نگاه................................................. .گذشتم از فلات آه ..................................خريدمت بيک گناه ....... ......

    نوشتمت ...نوشتمت .... ترانه خوان شعر من ............. به خط خوب خاطره ...ميون پاره هاي تن ........

    مرا بخوان ... مرا بخوان و گريه کن .. که شعر من به گِل نشست ... مرا همين ترانه بس ...که عشق تو بدل نشست ............

    ديگه هيچ نگاهي با نگاهم آشنا نيست . هيچ تبسمي قلبم رو به تپيدن وا نميداره ..

    همه ميخوان از عشق بگن . از عشق بنويسند ..ولي يکي هم بياد از يه معشوقه بگه .

    نه خيالي .. نه اسطوره اي . نه اوني که تو قصه ها بدنبالشيم ..يکي از يه معشوقه حقيقي بگه . از اوني که نگاهش تيري باشه به زنخدان قلب ..از اوني که شرم رو سنگين کنه روي پلک هامو ..تاب نگاهشو نداشته باشم . يکي بياد از يه معشوقه واقعي بگه از يه مرد .. مردي که نه تنها توي داستان هاي هزارو يک شب شهرزادي باشه . مردي که نه توي بيستون کيخسرو تيشه رو تيز کنه به ياد شيرين .بلکه بياد من . براي من .. يه مرد که هنوز بوي تنش مستي عشق رو شرر آميز به سبوي احساسم واريز کنه .. يکي بياد از اين دنياي امروزي . از اين عصر يخبندان احساسات به فتح قلعه حصارين قلب من . نميخوام مثه رومئو گيتار بدست زير تراس خونمون لالائي هاي عاشقونه رو زمزمه کنه .. نميخوام مثه وامق پاک پاک باشه . و نه مثه قيس راهي ديار برهوت صحراها . نميخوام اداي عاشقا رو در بياره و برام از عشق هاي نوشتاري بگه ..يکي باشه مثه خود من . همرنگ نيگاه من .. هم احساس با انديشه من . پس کو ؟ کجاست ؟ که صد يوسف دل رو به کلافي هم نخرند . و ما هنوز در اين مکاره بازار قلب رو حراج نهاديم . دلم براي يه مرد تنگ است .. مردي از جنس نور . واضح و ساده .. کسي که وسعت آغوشش تکيه گاه خستگيهام باشه . کسي که امتداد نگاهش شرم دلواپسيهام باشه .. کسي که با اولين جمله عاشقانه اش توي تنگناي نفس ..توي سينه.. تو قفس ..اين دل به جدار ديوارک هاي سينه بخوره و بي تابي کنه ..

    کيست اون مرد ؟ پس کي مياد

       1   2   3      >